اوج تملق درباریان قاجار
تاريخ : یک شنبه 2 فروردين 1394
بازديد : 260
نويسنده : آیوان جاویدراد

اوج تملق در دربار فتحعليشاه قاجار

 

برگرفته از كتاب هزار دستان نوشته اسكندر دلدم

 

در جريان جنگ دوم ايران و روس ، هنگامي كه قواي روسيه وارد تبريز شدند و فرماندهان قشون روس تصميم گرفتند به سوي ميانه پيشروي و تمام منطقه آذربايجان را به تصرف خود در آورند . 
در اين وضعيت كه روس ها منزل به منزل پيشروي مي كردند دولت ايران مجبور شد شرايط صلحي را كه دولت روسيه تحميل ميكرد كاملا بپذيرد . 
فتحعلي شاه قاجار ، براي خاتمه جنگ و انعقاد پيمان صلح ، روز معيني رامشخص و به بزرگان و اكابر و اعاظم قوم و درباريان و اشراف و نمايندگان اقشار مختلف مردم بارعام داد . 
براي اينكه مراسم « روز سلام » به خير و خوشي برگزار گردد قبلا تعهداتي انديشيدند و دستوراتي صادر گرديد راجع به اينكه در مقابل هر جمله از فرمايشات شاه چه پاسخي بايد داده شود ! 
در وقت مقرر و ساعت معهود ، شاه آمد و بر تخت سلطنتي جلوس كرد و فرمود : « اگر ما امر كنيم كه ايالات جنوب و ايالات شمال همراهي كنند و يك مرتبه به روس منحوس بتازند و دمار از روزگار اين اقوام بي ايمان در بياورند ، چه پيش خواهد آمد ؟ مخاطبان تعظيم سجده مانندي كرده و گفتند : بدا به حال روس ! بد به حال روس ! شاه مجددا گفت : اگر فرمان قضا ،‌شرف صدور يابد كه قشون خراسان با قشون آذربايجان يكي شود و توامان به اين گروه بي دين و ملحد حمله كنند چه خواهد شد ؟ جملگي عرض كردند : بدا به حال روس ! بدا به حال روس ! 
فتحعلي شاه مجددا پرسيد اگر توپچي هاي خمسه را به كمك توپچي هاي مراغه بفرستيم تا با توپ خود تمام دار و ندار اين كفار را با خاك يكسان كنند چه خواهد شد ؟ باز جواب آمد كه : بدا به حال روس ! بدا به حال روس !  
خلاصه چندين فقره از اين قماش ، اگرهاي ديگر ردو بدل شد و جواب آمد: بدا به حال روس ! بدا به حال روس ! 
شاه كه تا اين لحظه بر روي تخت نشسته و پشت به دو عدد متكاي مرواريد دوزي شده الماس نشان داده بود از اظهارات چاپلوسانه مشتي درباري ونزديكان مافنگي خود به هيجان آمده، ناگهان روي دوزانو بلند شد ، شمشير خود را به كمر بسته بود به قدر يك وجب از غلاف بيرون كشيد و اين شعر را با صداي بلند خواند : 
كشم شمشير مينايي كه شير از بيشه بگريزد **********
                                                                زنم بر فرق «پاسكويچ» كه دود از «پطر» برخيزد ! 
دو نفر از درباريان متملق كه در سمت چپ و راست شاه ايستاده بودن خود را به روي پاي قبل عالم انداخته گفتند : 
قربان ! مكش ! مكش ! كه عالم زير و زبر خواهد شد ! شاه قاجار پس از لحظه اي سكوت ، گفت : حالا كه اين طور صلاح مي دانيد ما هم دستوري مي دهيم بااين قوم بي ايمان كار را به مسالمت ختم كنند و مجددا شمشير را غلاف كر د ! 
باز اين حضرات به خاك افتادند و تشكرات خود را از طرف بني نوع انسان كه اعليحضرت بر آنها رحم آورده و تيغ خود را از نيام بيرون نكشيدند ، تقديم خاكپاي قبله عالم كردند !



بنر مقاله



:: موضوعات مرتبط: تاریخ , ,
:: برچسب‌ها: قاجار , پادشاهی , سلطنت , تملق , ایران , شاه , فتحعلی شاه ,
مي توانيد ديدگاه خود را بنويسيد


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:


به وبلاگ من خوش آمدید

RSS

Powered By
loxblog.Com